بیتجربه و در عین حال کمی تجربه...
— ۴ دقیقه
خیلی وقت بود که به تدرس کردن فکر میکردم... نه به این خاطر که از تدریس کردن خوشم میاد... چونکه پول لازم داشتم. البته هرچند کلی بخوایم نگاه کنیم هیچوقت دلم تدریس کردن نمیخواد، مگه اینکه تدریس ادبیات باشه. البته ادبیات انگلیسی یا ادبیات جهان. شاید در آیندهی دور اگه ایران بودم دانشگاه تهران رو واسه تدریس ادبیات ایتالیایی یا انگلیسی انتخاب کنم. نمیدونم. واقعن دلم میخواد چون پول مناسب در میارم و کنارش میتونم به کارایی که برام مهمن ادامه بدم. به خوندن ادبیات و نقد و فلسفه و ... نمیخوام زیاد به سمت پول در آوردن کشیده بشم. پول بد نیست و ذهنیت بدی هم در موردش ندارم ولی مناسب باشه بهتره. ترجیحم اینه که یه ادبیاتی فقیر بمیرم تا یه مدرس تافل پولدار! (شایدم هردوتاش رو با هم انجام دادم... خدا خواهد دانید).
بگذریم... شروع تابستون بود و قرار بود بعد سه ماه باز دانشگاه شروع بشه و به پول و تجربه نیاز داشتم. باید یه موسسهای چیزی انخاب میکردم واسه شروع کارم. جایی که منو بدون مدرک (TTC (teacher training course و بدون هیچ تجربهای قبول کنن. قبلن تو تهران چند موسسه رفته بودم ولی همشون میگفتن که باید دورهی TTC خودِ اونجا رو داشته باشم بعد بهم اجازه میدن اونجا تدریس کنم و حتی اگه از یه جای خوب و معتبری هم مدرک داشته باشم بازم امکانش نیست. البته جاهایی هم هست که میذارن بدون مدرک خاصی پیششون تدریس کنم ولی فعلن به دلایلی نمیخواستم برم. (به دلایلم اشاره میکنم حالا).
برگشتم بانه و یاد موسسهای افتادم که قبلن توش یه دورهی «سخنوری» (سخنرانی کردن) شرکت کرده بودم. کسی که اونجا رو اداره میکرد آقای «هیوا. ط» بود. (هیوا تو کوردی به معنی امید ئه). ایشون کسی هستن که هر موقع ایدهی جدیدی داشتم بیشترین انرژی و فکر کردن رو واسم گذاشته و هر موقع در مورد بزرگترین ایدهها هم باهاشون صحبت میکنم مطمئن میشم که امکانپذیر هستن. رفتم پیشش رو بهش چیزی رو گفتم که خودمم انتظارشو نداشتم. گفتم که میخوام اینجا... تو این موسسه... رایگان مکالمه انگلیسی تدریس کنم. دلم نمیخواست رایگان باشه چون به پولش نیاز داشتم. ا ز یه طرفم خیلی ایدهی رایگان تدریس کردن رو دوست داشتم و دارم. دلم میخواستم میتونستم در مقابل تجربهای که کسب میکنم رایگان به بقیه دانشی رو انتقال بدم.
جوابی که گرفتم این بود: متاسفانه قبل اینکه تو بیای یکی دیگه همین پیشنهاد رو داده و میخواد اینجا رایگان واسه کسب تجربه درس بده.
خیلی واسم عجیب بود. فکر نمیکردم کسی همچین چیزی گفته باشه، ولی راست میگفتن. اسمش رو که گفتن، دیدم میشناسم. «بابک»...
(بابک رو از قبل میشناختم... تو جلسات سخنوریای که قبلن اونجا بودم اونم اونجا بود و در حد صحبت کردنای چند دقیقهای باهاش آشنا شده بودم). من خودم شخصن مشکلاتی با بابک داشتم و اون این بود که بابک علاقهای شدید و ناگاهانه به تدریس گرامر داشت و دقیق برعکس من بود... اینکه هر جوری شده حتمن هر جلسه باید نصف کلاس رو به تدریس گرامر بگذرونیم... و منم مطمئنن با شنیدن همچین چیزی مثل آتشفشان منفجر میشم.
سوال پرسیدم. که آیا ممکنه با باباک صحبت کنم و ببینم اگه دلش میخواد با هم کلاس رو اداره کنیم؟ یعنی کلاس ۲ نفرهی مکالمه زبان. پیشنهادم واسشون جالب بود و اصلن به این اشاره نکردن که نمیشه... گفتن که کل هدفشون اینه که جایی رو در اختیارمون بذارن که بتونیم خودمونو در معرض تجربهی جدید بذاریم، اونم بدون اینکه هیچ پولی ازمون بگیرن.
در مورد پول گرفتن از دانشجوهایی که قرار بود اونجا باشن هم با مسئول موسسه صحبت کردم و نظرش مخالف چیزی بود که انتظار داشتم. گفت که بهتره پول بگیریم اما میتونیم کاری کنیم که در نسبتِ با جاهای دیگه خیلی کمتر باشه. پرسیدم که چرا و گفتن که اگه پولی ندن، هیچی نمیخونن یا حداقل کم کاری زیاد میکنن. یاد اینا افتادم که میگن خودِ پول دادن واسه جلسهی روانشناسی یکی از قدمای بهتر شدنه چون اگه مشتری چیزی نده فکر میکنه ارزش نداره و نباید وقتشو واسه جلسات تلف کنه. منم باهاش موافق بودم و حس کردم اگه پول بدن با انگیزهی بیشتری شاید دنبال یاد گرفتن باشن. (شایدم نه نمیدونم.)
در اخر هم نتیجه این شد که با بابک تماس بگیرم تا: ۱- ببینم موافقه که دو نفری کلاس رو تشکیل بدیم و ۲- اگه موافقه در مورد متریال کلاس به توافق برسیم.
از همون لحظه میدونستم که قراره به مشکل بربخورم چون اگه با بودن من مشکلی نداشته باشه... بعدش به اونجا میرسیدیم که سارو بیا کلاس رو گرامر محور کنیم...
چطوری باید راضیش کنم که این کار رو نکنیم!؟
تو ذهنم میگفتم که شاید خیلی رادیکال جلوه کنه اگه بگم کلن حذفش کنیم چون اون مهارتش گرامر تدریس کردنه ... ولی اخه کلاسه کلاس مک المهست... گرامر چیکار میکنه توش؟ شاید بهتره ولش کنم کار خودشو بکنه و منم کار خودمو. مثلن بگم بابک تو یه ساعت کار خودت رو بکن منم یه ساعت کار خودمو. اینطوری میتونم بدون دخالت کسی و چیزی روی بخش مکالمهم کار کنم.
داشتم به کسای فکر میکردم که قرار بود ۲ ساعت سر کلاس بشینن و ساعت اول رو کامل گرامر گوش بدن... چه جهنمی بشه.
آیا باید بجنگم یا کنارش به کلاسم ادامه بدم وسعی کنم خودمو بهتر کنم (اگه ممکن باشه اصن)؟ دقیقن شبیه یه بازی شده بود واسم... اینکه آیا میتونم مهرهای رو اونطور که دلم میخواد حرکت بدم یا نه؟