Skip to content
سرترالین
توییتر

رویا

۱ دقیقه

فاجعه نه آنجا که تمام واقعیت از هم گسست پیدا می‌کند... بلکه حتی تصور این گسست است. و آدمی در هنگام رخ دادن فاجعه‌های زندگی، خودش را به فانتزی‌ها اتصال می‌دهد و در فضایی بین واقعیت و نابودی معلق می‌‌ماند. سعی می‌کند که پایین نیفتد و اگر در حال پاره کردن تناب خود بود،‌ معمولن نیروی درونیِ خودِ‌ او که در تلاش برای حفظ بقاست و یا کسانی که در اطراف او هستند تناب را باز گره می‌زنند. این دو فاکتور کمک می‌کند که از بیشتر خطرات جان -چه سالم و چه ناسالم- به در ببریم. 

برای خودِ من در زمانی که همه چیز روی سرم خراب می‌شود هر دو فاکتور وجود دارد. دو فردی که می‌توانم تمام زندگی‌ام را بهشان ببخشم... آقای میم و خانم میم... 

و فاکتور دیگر که در درون خودم است هم تمام تلاشش را می‌کند که غرق نشوم. و در همین راستا چیز‌هایی را نشانم می‌دهد که قبل‌تر‌ها مشاهده نکرده بودم. اسمم را در گوگل خیلی اتفاقی جستجو می‌کنم و با ابزار‌های مخصوص گوگل سعی می‌کنم ببینم چه چیزی پیدا می‌کنم. وبلاگ دختری را پیدا می‌کنم که ویدیویی اپلود کرده است و در زیر آن شعری. در ویدیو روی تابی نشسته است و تنها پاهایش را می‌شود دید. تاب در حال تکان خوردن است و آهنگی را هم از آن پشت می‌توان شنید...

کپشن پست به این صورت است: 

دختر بچه ی درونم، روی تاب، زل زده است به پاهایی که در قفس تازیانه می‌خورند . . . شاعر: سارو خضرنژاد

حتی خودِ من هم فراموش کرده بودم این کلمات را. شعر نیست و من هم شاعر نیستم مطمئنن... اما حالم را بهتر کرد... یک وصل‌بودگی‌‌ای را در درونم احساس کردم. اینکه در درونم، هر‌آنچه هست، باید بیرون برود؛ آنگاه منتظر بمانم تا جورِ دیگری برگردد.

Attribution-NonCommercial-ShareAlike 4.0 International License
بعضی از حقوق محفوظ است.
سرترالین